ساندویچ قمار باز


درست سال پیش همین موقع ها بود که هادی خان به فکر پختن تاس کباب افتاد آن هم تاس کبابی با طعم خوبیها تاس کبابی که آدمای بد ازش بدشون میومد و آدمای خوب اون رو دوست داشتند برا همین هادی خان همیشه سعی میکرد تا تاس کباباش شیرینی بیشتری داشته باشه تا آدمای خوب، بیشتر بهش سر بزنند و تاس کباب بزنن.
به همین مناسبت یعنی جشن تولد تاس کباب اولین تاس کبابی که هادی خان برا همتون پخت رو دوباره گرمش میکنم تا بدونید تاس کبابای هادی خان اگر چند سال هم بگذره باز هم خوردن داره. پس شمایی که دلت برا هادی خان تنگ شده بفرما تاس کباب آن هم از نوع هادی خانی:
قضیه غیر فلسفی تاس کباب
من در رشته معماری درس میخوندم میخواستم طرح یک پردیس سینمایی بزنم باتوجه به اینکه استاد ازم کانسپت (ایده )میخواست و من هم به کانسپت عقیده نداشتم و میگفتم کانسپت برا قرن بیستمه و الان به طرح داخلی وحجم پروسه ای اهمیت میدن ، بدون در نظر گرفتن ایده یک حجم درآوردم بعد پلانش رو طراحی کردم نماش نمایی بود از چند نوع سنگ مدل پنجره هاش 4،5 نوع بود و .... بعدش گفتم بذار یه فلسفه بافیی کنم و یه کانسپتی هم برا طرحم ببافم تا استاد پیله نکنه که کانسپتت چی بود.(هر چند کانسپت رو باید اول در نظر بگیریم بعد طراحی رو)
با توجه به نمای پنجره حجم وپلان که همه چیز قاتی بود گفتم یه کانسپتبیشتر نمیشه داد و اون چیزی نبود جز تاس کباب از اون جایی که تاس کباب توش هر چیزی مثل آلو سیب زمینی گوشت و سبزی و هویچ و هزار و صد نوع چیز دیگه هست من هم این ئیده رو رو طرحم گذاشتم (یعنی تاس کباب)
روز ارائه فرا رسید گفتم خدا نکنه استاد بپرسه کانسپتم چی بود چون نمیتونم بهش بگم ایدم تاس کبابه خوب معلوم بود اینجا دیگه نمیشد مسخره بازی کنم چون استاد عصبانی میشد هرچند استادی بود شوخ تر از خودم و فکر بازی داشت اما بی احترامی رو قبول نمیکرد
استاد کارای بچه هارو میدید ودونه دونه صداشون میزد، بیان تو اتاق ارائه، تا درباره کاراشون توضیح بدن. نفر اول که کارش رو ارائه داد و از طرحش دفاع کرد همین که ا ومد بیرون بهش گفتم :ببینم از کانسپت پرسید؟ اون هم گفت نه بابا فقط رو پلانمخیلی کلیک کرد. من هم با خوشحالی منتظر ماندم تا نوبتم بشه
دقایقی بعد استاد صدام زد و گفت هادی خان بیا ببینم. من هم سینه سپر کردم و با ادعای تمام رفتم تو اتاق
استاد گفت هادی چون پلانت مشکلی نداره ازش چیزی نمیگم اما حجم بیرونیت یه جوریه! پنجره هات! نما ! وکلا همشون مثل تاس کبابن !!! ایدت چی بوده؟!
من تا اسم تاس کباب رو از دهن استاد شنیدم چشمام گرد شد و متعجب متعجب. خلاصه عامیانه تر بگم : کرک و پرم ریخت که این خدا بیامورز از کجا فهمید چقدر تیزه به قول خودم فکر بازی داره ها.
چند لحظه بعد خودم رو جمع و جور کردم و انگار نه انگار که اتفاق عجیبی افتاده خیلی طبیعی گفتم خوب استاد من هم میدونم ئیده من همین تاس کباب بود مگه خودتون نگفتید کانسپتتون هر چی عشقتونه کار کنید منم ئیدم تاس کبابه . مگه نگفتید تو معماری دموکراسی کامله من هم ئیدم تاس کبابه
استاد گفت خدایی؟ ئیدت همینه؟!! قسم میخوری؟
منم گفتم قسم میخورم همینه (اما با خودم حیرت زده شدم از این هوش و تیزی وطرز تفکر استاد ) ولی به رو نمی آوردم میدونستم استاد هم از حرف من گیج وسر در گم شده بود لحظه ای تو فکر رفت اما سر در گمیش تو صورتش مشخص بود چند لحظه بعد گفت امان از دست توای هادی خان!!! برو بیرون تا نمرت رو بدم
من هم باز با سینه ای سپر کرده رفتم بیرون طوری که استاد به متوقع بودن من و درخواست نمره بالای من ازش ، پی ببره.
نوبت خوندن نمره ها شد استاد اول از نمره های پایین شروع کرد به بالا 14- 16- 16/5-17-17 و... هرچی اسمارو میخوند من خوشحالتر میشدم میدونستم نمرم از از خونده شده ها بیشتره .
بعد از نمره 18، قند تو دلم آب شد چون استاد با نگاهی که به من دوخته بود ،فهمیدم نمره من رو میخواد بگه منتظر بودم که بگه اما با خنده وبا صدایی بلند گفت: تاس کباب شده 18.25 همه بچه ها با خنده ولی مبهوت گفتن تاس کباب؟! تاس کباب دیگه کیه من هم بلند با خوشحالی گفتم : ایول تاس کباب دمش گرم تاس کباب ایول استاد تاس کباب الحق که نمرش حقشه !!

جهت دانلود اینجا
کلیک کنید