نوروز 92 پسته را تحریم کنیم

آخه این چه رسمشه؟ 

پسته که جزء کالای  مورد نیاز و نون شب نیست. چرا تا یه سری دلال میرن تو کار احتکار بعضی از مردم هم  به چاه اونا می افتن و میرن همون کالا رو میخرند؟

حالا پسته نخوریم میمیریم ؟

بیاید این شعار رو آویزه گوشمون کنیم :

"امسال در آجیل عید نوروز پسته را حذف می کنیم"


فعالیتهای فرهنگی نذار القطری برای نوجوانان

بدون شرح



لینک خبر

2 خبر متضاد در یک  ساعت و در یک دقیقه

روزی که شایعه مرگ ابوالفضل پور عرب منتشر گردید شاهد موضوع عجیبی بودم.

مسئله این بود که خبرگزاری فارس و باشگاه خبرنگاران در یک  روز و یک ساعت و در یک دقیقه خبر متناقضی در این باره منتشر کردند. که فارس از مرگ این بازیگر و باشگاه خبرنگاران از تکذیب مرگ وی خبر دادند!!!!

ما که  گیج و ویج شده بودیم. ولی خدا رو شکر پس از مدتی از آن متوجه صحت  خبر باشگاه خبرنگاران شدیم  و خدا را شکر کردیم.

برای ابوالفضل پور عرب دعا کنید.

به شما چه که ایران تو المپیک درخشید!

 وقتی دیدم ایران تو المپیک داره خوب نتیجه میگیره،  گفتم برم یه خورده وبگردی کنم  و بازتاب رسانه های مجازی رو هم ببینم.  بعد از مشاهده سایتهای همسو رفتم سراغ سایتهای معاند و دیدم اونا هم از این پیروزی ها دارن اظهار خوشحالی میکنن ؛ در همین لحظه بود که یاد المپیک دور قبل افتادم.المپیکی که با یه طلای هادی ساعی کار ورزشکارای ایرانی رو به اتمام رسوند، و هجمه های انتقاد به سمت دولت رفت.
بله  تو این موقع که هجمه های اقتصادی و...از جانب همه جناحها  بسوی دولت بیشتر و بیشتر شده  میخوام ازش دفاع کنم و بهش تبریک بگم.
نباید به دولت بابت بهترین عملکرد المپیک تاریخ ایران تبریک بگیم؟
نباید  بگیم ایران بهترین بازی های المپیکش رو تو دوران دولت عدالت محور انجام داده؟
بله درسته انتقادا در اواخر  دولت احمدی نژاد زیاد شده اما با درخشیدن در المپیک از این ایراد ها باید کاسته بشه.

مگه یادتون نمیاد بعضیا در آستانه انتخابات دهم همین ضعف المپیک دوره قبل رو چه جوری پتکش کردن و بر سر دولت کوبیدن. چی شده حالا همونا میان به این قهرمانی ها افتخار میکنن، بدون اینکه اسمی از دولت ببرن؟

چطور روشون میشه عکس پهلوانان ما رو بالا ی سایتهاشون بذارن؟

اونا یادشون رفته 4سال قیل شکست رو گردن کی انداختند؟

اصلا به شما چه که "جمهوری اسلامی ایران"تو المپیک قهرمان بشه یا نشه شما برید دنبال افتخارات جمهوری ایرانیبون!!!برید سراغ ایدوئولوژی هاتون تا جمهوری ابرانی به ثمر بشینه!!!

انتشار این مطلب  در:

خبرنامه دانشجویان ایران

عمارنامه

عمارها



ع

شیرین کاری کریم باقری/عکس

آغاز لیگ برتر+فیلم

پس از مشاهده این همه کشت و کشتار در جهان،وضعیت گرانی،بحران در سوریه،و.... که موجب اثرات مخرب گردیده بر آن شدم یه کلیپ که چند روز پیش تو پارکینگ خونمون  گرفتم رو  بذارم تو وبلاگ. البته بعد از مشاهده این کلیپ به نتایجی کاملا تخصصی پی خواهید برد.

1-اینا بهتر بازی میکنن یا بازیکنان میلیاردی

2-اینا بعد گل زدن بهتر واکنش نشون میدن یا آقای ش

3-اینا تکروی میکنن یا ...

4-اینا متعصب ترن یا.....

گرانی مرغ

خانه های اجتماعی فیلتر شده روی واقعی بعضی از انسانها

سلام مطلب زیر طنز نیست لطفا پس از خواندن یک دقیقه سکوت کرده و سپس کمی تامل کنید!!!

دوست خوبم علیرضا سینا در یکی از پست های خود در فیس بوکش مطلبی جالب درباره استفاده برخی از کاربران فیس بوک نوشت  که جا داشت منتشرش کنم 

علیرضا نوشت:

چرا بعضی ها فکر میکنن تو فیس بوک همه به هم محرم میشن و راحت هر عکسی رو تو صفحه شون یا جزو دوستانشون میذارند؟!یا هر مطلبی رو لایک میکنند یا ...... کلا فضاشون عوض میشه!همچین انگار خودشونم مجازی میشن؟ جلٌ الخالق!!!!!

چه خبره اینجا؟ احساس میکنم تو فضای مجازی باطن برخی افراد رو میشه و در فضای حقیقی و در جامعه بخاطر حفظ شئون اجتماعی ظاهری بهتر دارند.
عجب!!!!
راستی معنی کلمه منافق چیه؟
غیر از اینه که منافق کسی است که ظاهرش خوب و باطنش بد است؟!
شنیدید که میگویند منافقین از کفار بدترند؟
خوب البته نفاق هم درجات داره ولی........ بگذریم
خدایا نفاق را از دل مومنین و مومنات دور بدار.
ایمان و یقین ما را به حضورت (نزدیکتر از رگ گردن به ما) بیشتر بگردان.
لحظا ای ما را به خودمان وا مگذار..................... مخصوصا در فضای مجازی.
آمین


عمه فلان ورزشکار را ول کنیدبه مشکل جوانان برسید

در مصاحبه خبرگزاری مهر با  وزیر ورزش و جوانان،سئوالاتی  مبنی بر  وضعیت ورزش صورت گرفت.
در این مصاحبه  اقدامی عجیب توسط وزیر محترم رخ داد.عباسی که می خواست از رسانه ها انتقاد کند به عمه  و کفش برخی از بازیکنان اشاره نمود و به خبرگزاری مهر گفت: در این چند ماهه اخیر متوجه شده ام که هم اکنون عمه و یا کفش فلان ورزشکاربرای برخی رسانه‌ها بیش از مسائل جوانان اهمیت دارد.
البته عباسی نامی از عمه ورزشکار  و یابرادرزاده  آن  عمه ,و شماره کفش بازیکن به زبان نیاورد و فقط به کلمه فلان بازیکن بسنده کرد!

لینک خبر

قاعده لوله پولیکا در نظام آموزشی ایران

یادش بخیر دوران پشت کنکوری...

چه دورانی بود چه شبهایی که بیدار میموندم.شب کنکور عجب استرسی داشتم.به ما گفته بودن یه هفته مونده به کنکور دست از درس خوندن بکشید و استراحت کنید و اصلا به کنکور فکر نکنید.

وچه سنت شکنیی کردم و اون شب تا ساعت 2:30 جزوه هام رو مرور کردم.حتی قسمتهایی که نخونده بودم رو همون شب خوندم و یاد گرفتم.

سر جلسه کنکور داشتم تست ها رو جواب میدادم. با اینکه کلی خونده بودم بازم سخت بود.

ولی بالاخره تونستم  تو آزمون موفق بشم.

آره اون زمان وارد شدن به دانشگاه سخت بود.

به قول مربی کنکورمون که میگفت: تو ایران قبول شدن دانشگاه سخته ولی  فارق التحصیل شدن راحته

اما تو کشورهای خارجی دقیقا برعکسه یعنی ورود به دانشگاه راحته ولی فارق التحصیلی سخته

این مربی بعدش قیفی رو آورد و قسمت دهانه بازش رو نشون داد و گفت ببینید تو خارج ورود به دانشگاه اینجوریه! و بعدش قسمت تنگ  قیف رو نشون داد و گفت خروج از دانشگاه هم اینطوریه یعنی ورودش راحت و خروجش سخته!

وقتی اینو به ما تفهیم کرد قیف رو برعکس کرد و گفت بچه ها تو ایران هم دقیقا اینجوریه و برعکس خارجه .یعنی ورودش مثل قسمت تنگ این قیفه و فارق التحصیلی و خروجش هم مثل قسمت این پایینه  و راحت!

الان که این فکر ور میکنم و دارم وضع فعلی دانشگاه ها رو مرور میکنم مسئله ای جالب میبینم اونم اینه که هنوز وضعیت دانشگاه ها تو خارج همون وضعیتیه که مربیمون میگفت.ولی وضعیت دانشگاه های کشور خودمون تغییر کرده یعنی هم ورود بهش راحت شده و هم فارق التحصیلی و خروج  مثل سالهای قبل راحته.

در اینجا باید بگیم این قاعده رو ما ایرونیا از بین بردیم و این مخروطی که در مورد ما صدق میکرد روبه یک لوله صاف و ساده تبدیل کردیم لوله ای که سر و تهش یه شعاع دارن و ورود و خروج از اون راحته

بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟

بالاخره رای صادر شد و دو بازیکن خاطی پرسپولیس که همه منتظر بودن زودتر از اینها رای آنها صادر گردد  به محرومیتها و جریمه هایی نقدی متحمل شدند .

ولی در حاشیه این حکم مسئولان پرسپولیس ناراحت و معترض از این تصمیم که:

 چرا این رای داده شد؟

 چرا هر یک از این دو  بازیکن باید 40میلیون بپردازند ؟

و چرا پرسپولیس باید بیست میلیون جریمه پرداخت کند؟

از میان این اعتراضات محمد رویانیان مدیر عامل این تیم از همه بیشتر شاکی بود و میگفت: چرا بجای باشگاه پرسپولیس فدراسیون جریمه نشد؟

اگر پرسپولیس را بخاطر عدم آموزش دادن به بازیکنان، آن هم  از بعد فرهنگی  جریمه کرده اید پس چرا خود فدراسیون  جریمه نشد؟

مگر آنان در بحث فرهنگی باشگاه ها سهیم نیستند؟

آقای رویانیان حرف شما کاملا صحیح و متین.همه مسئولین ذیربط مقصرند. آنها از باشگاه پرسپولیس باید بیشتر جریمه شوند.

 ولی...


راستی سخن از جریمه شد  جریمه...  بالاخره خود شما هم جریمه شدید.

خودتون هم طعمی از پرداخت اون رو خواهید چشید.

مواظب باشید  پرداخت جریمه از 30 روز بیشتر به تاخیر نیفته! وگرنه به جای 20میلیون باید 40 میلیون بپردازید.!!

مواظب باشید...

نه همه این حرفها مزاحی بود با ایشون چون که قرار نیست این پول از جیب شخصیشون خارج بشه. و چون ایشون انسانی شوخ طبع هستند  خواستیم مزاحی کرده باشیم!

ولی دوباره بر میگردیم به سخنان مدیرعامل پرسپولیس؛ جایی که گفتند: باید فدراسیون به دلیل اینکه در زمینه فرهنگی کوتاهی نموده این هزینه را پرداخت کند

آقای سردار آیا جریمه کسانی که به دلیل عدم رعایت قوانین(بی فرهنگی) از چراغ قرمز عبور میکنند، وارد خیابان های ورود ممنوع می شوند، راهنمایی و رانندگی می پردازد؟

در اینجا به کلیپی که مدتی است در خیلی از سایتها قرار گرفته  و کمین نام دارد اشاره میکنیم که  موتور های افرادی که اکثرا قشر پایین شهر هستند را راهی پارکینگ  راهنمایی و رانندگی میکنند.

جهت مشاهده فیلم اینجا کلیک کنید (اگر قبلا دیدید باز هم ببیند)  و اون وقت با توجه به متن بالا، به حقیقتهای دیگری پی خواهید برد.

 در حین مشاهده یاد خلاف شیث رضایی و نصرتی و خلاف این موتورسوارها باشید.

تقلب

لینک زیر رو باز کنید ببینید شما تو این تصویر هستید یا خیر


جهت مشاهده لینک اینجا کلیک کنید


طنز پردازان واقعی مفتی های وهابی هستند/مجموعه فتواهای اخیر وهابی

در دو  سه ماه اخیر مفتی های وهابی دست به اعمالی طنز گونه زدن و با فتوا هایی که دادند کاری کردند تا  هادی خان به این فکر بیفتد که وبلاگش را به وهابیبون بسپارد و به آنان بگوید:  فتوا هایی که میدهند را در تاس کباب بنویسند تا با این کار با یک تیر چند نشان بزنند. یعنی هم فتواهای خود را اعلام کنند، هم چند طنزپرداز و نویسنده به طنزنامه تاس کباب اضافه شود، هم تنوع طنز پردازی در تاس کباب ایجاد گردد و هم خوانندگان این وبلاگ برادران ملعون وهابی نیز باشند!!!


خلاصه   چند تا از این فتوا از مفتی های مفت خور که حرف مفت هم زیاد میزنند رو تو تاس کباب گذاشتم البته با اجازه از این جاهلان:

فتوای 1-مسلمانان با توجه به کارتن تا م و جری ومیکی موس،  کشتن موش ها را را جدی بگیرند زیرا موش ها حیوانات منفور در اسلام هستند و خشونت های  تام و جری در روح بچه ها تاثیر مخربی میگذارد!!!

 لینک مرتبط

هادی خان: دیروز  بعد از صدور این فتوا، آقا معلم در مدرسه موشها با دستوری به  دُم باریک، خوشخواب، عینکی  وخپل، آنان را به عملیات انتهاری علیه این وهابی دعوت کرد و گفت:اگر بتوانید این وهابی را ترور کنید امسال با معدل 20 فارق التحصیل می شوید!


فتوای2-خوردن گوشت جن و شیطان حلال است و میتوان آن را خورد!
لینک مرتبط

هادی خان:  اسفندیار مشایی بعد از این فتوا سکته پکته کرد.دلیل این سکته پکته مشخص نیست!!!


فتوای 3-برای اینکه زن و مرد نامحرم خواستند با هم صحبت کنند جهت محرمیت باید فرد مذکر، شیر سینه آن زن نامحرم را بخورد تا به وی محرم شود.

لینک مرتبط

هادی خان: آخ جون ما به همه گاو های مونث محرمیم!

 فتوای4- صحبت کردن دختر با پدرش  تنها در صورتی حلال است که مادرش نیز حضور داشته باشد.
این مفتی وهابی در ادامه گفت: نشستن دختر نزد پدر و صحبت کردن با وی اگر در حضور مادرش نباشد، شیطان را به میان می کشاند و ممکن است به گناه و تجاوز منجر شود،

لینک مرتبط

هادی خان:پَ نَ پَ!!!  از اعراب جاهل که یه عمر دختراشون رو زنده به گور می کردند چه توقعی داری؟  این یکی فتواشون درسته!!

فتوای 5- بستن کمربند ایمنی حرام است زیرا مانع قضا و قدر می شود.

هادی خان: پایانی بر دیکتاتوری پلیس نامحسوس بزرگراه


فتوای 6-کسانی که در برج های بلند ساکن هستند، به دلیل اینکه دیرتر در آنجا خورشید غروب میکند باید دیرتر افطار کنند.

لینک مرتبط

هادی خان: یا شیخ مسئلةُ!!  اونایی که تو طبقات  10- (منفی ده) زندگی میکنند  و خورشید  رو نمیبینند کی باید افطار کنند؟


فتوای 7- دست زدن به گوشی های موبایل و وسایل دیجیتالی که حاوی قر آن است بدون وضو حرام میباشد

لینک مرتبط

هادی خان: پس از این پس واسه بدرقه، مهمون رو از موبایل یا لپ تاپ حاوی قرآن رد کنیم و پای سفره هفت سین و عقد یه موبایل بذاریم  البته در این فتوا چیزی نگفتن که موبایل خاموش باشه یا روشن


بدحجابی

برخی بدحجاب ها اغراض سیاسی دارند

                                                       بدحجاب‌های سیاسی!


جان من کپی بکنید!!!

حالا که سریال اخراجی های 3 در حال اکران است  موجب گردیده تا کلافگی و  سر در گمی در  میان سبزهای اصلاحاتی ایجاد گردد.

این اولین فیلمی است  که در دولت نهم و دهم  در باره مقابله با اصلاحاتیهای سبز ساخته شده و با وجود اینکه دولت هم مورد انتقادهای زیادی قرار میگیرد باز هم سبز ها، نصفه خالی لیوان را میبینند و  نشان میدهد که تحملشان به سر رفته و طاقت شنیدن حرف مقابل را ندارند پس به تخریب های غیر منطقی این سریال پرداخته اند.

   از غلط املایی گرفتن  مسیح علی نژاد خائن  از مسعود ده نمکی وشایعه ها از جانب بالاترینی ها و خیلی از مسئولین اصلاحاتی تا   منتشر کردن کپی این سریال به منظور اینکه کسی دیگر برای دیدن این فیلم به سینما نیاید روش هایی است برای تخریب این فیلم.

در بسیاری از سایتهای  جلبکی، دانلود فیلم اخراجیهای 3 را قرار داده اند و این نشان میدهد آنان از این کار هدفی دارند و آن هم اینکه فروش فیلم اخراجیها پایین تر از فیلمهایی باشد که آنان مد نظرشان است تا به قول خودشان آنان در اینجا برد داشته باشند.

این خود نشان از سر در گمی و بیچارگی آنان است که تنها راه مقابله با اخراجیها را  کپی کردن آن میبینند.

بماند که در همین دوران عدالت محوری فیلمهایی بر ضد دولت ساختند و برخی نفوذی ها در وزارت ارشاد بدون هماهنگی با دولت بر ضد نظام فیلمهایی  را تایید کردن و مجوز دادند. البته اصلاحاتیها فیلم هایی هم  ساختند که در آن انتقاد هایی بر دولت میشد   که خود دولت عدالت محور به آن مجوز تولید و اکران  داد، و این نشان دهنده دموکراسی در این دولت می باشد.

در این جا باید از شما پرسید که: ما کدام یک از فیلمهای سبزها و اصلاحاتی را برای تخریب کپی کردیم یا مجوز ساخت ندادیم؟

این طاقت شماست؟

دیکتاتور کیست؟

دموکراسی فیلم ها وسریال ها در کدام دوره بوده؟

                                            




تخم مرغی برای سال نو با طرح تاس کباب

این هم تخم مرغی که من رو به یاد تاس کباب انداخت و بعد از اینکه دیدم نمیتونم درست رنگش کنم از سبک تاس کبابی استفاده کردم.


کلیک روی عکس یادتون نره


سال نو برهمه شما تاس کباب خورها مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید

موزه خصوصی بشرویه

جنوب خراسان-بشرویه-سال 1359-ه ش

 وارد کوچه ای باریک شدم. به انتهای کوچه که رسیدم کوچه تنگ تر شد. کوچه بن بست است و در آخر آن، خانه ای با درب چوبی و دو کوبه فلزی به چشم می خورد. یکی از این کوبه ها(زنگ در) برای در زدن آقایان و دیگری برای در زدن توسط خانم ها ساخته شده است.کوبه با صدای بم را زدم وانتظار داشتم با زدن آن، مرد خانواده بفهمد که آقایی پشت در است و او بیاید دم در.اما کسی در را باز نکرد متوجه شدم کسی نیست تا درب را باز کند و یا مرد خانواده در خا نه نیست.در همین لحضات چشمم به درب منزل همسایه افتاد، که در آن منزل از درب قدیمی و کوبه (زنگ )خبری نیست و آن خانه دارای دربی فلزی و یک زنگ الکتریکی می باشد.زنگ که زدم نوجوانی درب را بازکرد به نوجوان سلامی کردم. نوجوان که از ظاهرش مشخص بود باهوش و زرنگ است با لهجه شیرین بشرویه ای گفت: سلام از ماست  کارتون چیه؟ با کی کار داشتید؟

من هم گفتم: علاقه ای به خانه های قدیمی دارم و از تهران آمده ام، میخواستم ببینم همسایه بقلی شما هستند تا من وارد این خانه شوم  و از این خانه دیدن کنم؟ نوجوان گفت: صبر کنید.

لحظه ای گذشت. صداهایی از پشت در می آمد گویا او دارد در این رابطه از خانواده اش، اجازه میگیرد  من متوجه شدم این خانه قدیمی متعلق به همان خانواده است بعد از چند دقیقه نوجوان  با کلیدی  آمد و گفت بریم وارد خانه شویم. نوجوان، در خانه را باز کرد من دوربین عکاسی را آماده کردم  و سریع آماده گرفتن عکس شدم  در که باز شد ابتدا وارد دالانی شدیم که این راهرو موجب میشد در ابتدا مستقیما وارد حریم خصوصی  نشویم و دید ما از آن پوشیده شود بعد از 8 یا 9 قدم وارد حیاط مرکزی شدیم. در وسط حیاط  حوضی بود که درست راس خانه قرار داشت. نگاهی به چهار طرف خانه انداختم و شاهد 4 ایوان در اطراف شدم .این خانه از چند لحاظ خیلی برایم جالب بود یکی اینکه تاکنون خانه ای 4 ایوانی ندیده بودم و همچنین بلند بودن دیوارهای خانه و کوچک بودن حیاط موجب شده بود آفتاب مستقیم به  حیاط خانه نتابد و موجب گردد با توجه به اقلیم گرم آن منطقه  در فصل تابستان؛ حیاط خنک باشد و با برخورد باد به حوض، هوایی معتدل در این خانه به همراه داشته باشد.مشخص بود این خانه قدمتش به 300 سالی میرسد.

 واقعا غرق در معماری این خانه بودم، و دائما از خانه و اتاقها عکس میگرفتم.در هر ایوان از این خانه یک اتاق وجود داشت و اتاقی که بادگیر داشت در ضلع جنوبی خانه  بود و یک اتاق به همراه یک مطبخ(آشپزخانه) در ضلع شمالی(زمستان نشین) قرار داشت.در ضلع شرقی و غربی ایوان ها هم هر کدام یک اتاق کوچک قرار داشت.از ظاهر خانه مشخص بود مدت زیادی نیست که متروکه شده  کنجکاو شدم و از نوجوان پرسیدم این خانه متعلق به کیست؟ نوجوان گفت این خانه متعلق به پدر بزرگم است که سالها پیش به رحمت خدا رفتند و سال گذشته هم مادر بزرگم فوت کردند.من در حالی که داشتم برای پدربزرگ و مادر بزرگ او فاتحه ای میخواندم در اتاقی که در ضلع  غربی خانه بود، چشمم افتاد به جعبه ای که  فاقد دربود. داخل جعبه چندین شی قدیمی از جمله ترازو ،زنگوله شتر، ساعت قدیمی،وسایل صحافی و چند وسیله دیگر به چشم میخورد. لحظاتی بعد از اتاق اومدم بیرون و با نگاهی دیگر به حیاط خانه دوباره به دالان (راهرو) خانه برگشتم.در دالان که ورودی پشت بام هم در آنجا بود، و دوست داشتم ازارتفاع شهرستان بشرویه و بافت آن را ببینم از نوجوان خواستم که مرا به پشت بام خانه ببرد. نوجوان هم شوق این را داشت تا مرا به آنجا ببرد، گویی که خود میخواست چیزی به من نشان دهد.وارد پشت بام که شدم چند عکس از بافت تاریخی شهرستان بشرویه گرفتم. بعد از چند عکس نوجوان دستم را گرفت و مرا به سمت محلی در پشت بام خانه برد. در آن قسمت شاهد  یک لانه کفتربودم که در آن دو کبوتر رنگارنگ وجود داشت. نوجوان گفت این کبوترها برای من است و من آنان را بزرگ کرده ام ببینید جوجه هایشان تازه از تخم بیرون آمده اند.من که دیدم نوجوان تازه با من دوست شده ازش اسم او را پرسیدم. و گفت اسمم حسین است.

از پشت بام بیرون آمدم  در حین پایین آمدن از پله های پشت بام بودم که از حسین پرسیدم : راستی، نگفتی آن جعبه قدیمی برای مادر بزرگت  بوده؟ حسین گفت نه آقا این هارو خودم جمع میکنم  من خیلی به این اشیاء علاقه دارم و دوست ندارم این اشیاء برای فروختن و داد و ستد به بازار برود برا همین در اینجا قرار میدهم.من که از حرف زیبا و جالب این نوجوان حیرت زده شده بودم ودر طول عمرم نوجوانی با این طرز تفکر ندیده بودم اسم او را به خاطرسپردم و از آن شهر به تهران برگشتم.

بارها و بارها در تهران در جلسات و همایش ها از این نوجوان سخن گفتم و دوست داشتم از آینده حسین بدانم که او چه خواهد شد و چه شده است تا اینکه:

سال 1387

در تور کویرنوردی شرکت کردم  شنیده بودم که این راهپیمایی کویری در اطراف بشرویه خواهد بود پس از راهپیمایی طولانی، گفته بودند که  به خود بشرویه هم خواهیم رفت و از آثار تاریخی آن دیدن خواهیم نمود.

من در پوست خود نمگنجیدم از آن تاریخی که به بشرویه رفته بودم تا کنون حدود 28-29 سالی میگذشت و از آن شهرستان اطلاعات قبلیی داشتم از همه مهمتر دوست داشتم دوباره  آن خانه قدیمی را ببینم و دوست داشتم آن نوجوانی که قائدتا تا کنون  40-45 سالش شده بود را ببینم. اصلا او مرا به خاطر  می آورد؟

در این فکر بودم که به محله ای قدیمی رسیدیم که برای من خیلی آشنا بود از حسینیه ای که به نام حسینیه حاج علی اشرف بود فهمیدم 30 سال پیش هم به آنجا آمده ام چون از این حسینیه عکسی گرفته بودم که تمام خاطره های جوانی ام را برای من زنده کرد

و یادم آمد انتهای  کوچه همان خانه قدیمیی است که 30 سال پیش در آن با حسین آشنا شدم.

به سمت آن کوچه رفتم  اما خیلی چیزها تغییر کرده بود لحظه ای شک کردم  که نکند راه را اشتباهی میروم اما با خود گفتم  حسینیه بهترین نشان است چون سال 59 ابتدای کوچه، حسینیه ای با همین شکل و شمایل بود. پس ادامه مسیر را رفتم در حالی که خانه های خرابه قدیمی را میدیم  و با  افسوس به خود میگفتم این خانه ها در سال 59 سالم بود و برخی ویران شده و برخی دیگر را دوباره ساخته اند.

 شاهد این صحنه ها بودم که با خود گفتم نکند آن خانه قدیمی هم این بلا سرش آمده است؟ ولی یاد حرفهای حسین در آن سال افتادم که میگفت: این اشیاء قدیمی برای خرید و فروش در بازارها نیست، و با یاد آوردن این سخن، امیدوار شدم و سریعتر به راهم ادامه دادم چون مطمئن بودم با وجود چنین نوجوانی غیر ممکن است آن منزل تخریب و ویران شود.

به انتهای کوچه رسیدم خیلی عجیب بود انتهای کوچه هیچ تغییری نکرده.به جلو که رسیدم  شاهد منظره ای جالب و دیدنی بودم که موجب شد تبسمی عمیق بر صورتم نقش بندد .بله حدس من درست بود این خانه صحیح و سالم در جای خود قرار داشت و و بالای سر در خانه نوشته شده  بود: موزه بشرویه



من با ذوق  و خوشحالی مضاعف وارد آن خانه که موزه شده بود شدم و دوباره همان دالان را پشت سر گذاشتم  وارد حیاط که شدم حوض را ندیم  اما تغییر دیگری را  شاهد نبودم گویی دوباره به سال 1359 برگشته ام. 

در این موزه وسایل مردم شناسی و اشیاء قدیمی وجود داشت.که هر وسیله ای با توجه به کاربرد اتاقها در هر قسمت از خانه وجود داشت. مثلا در مطبخ وسایل آشپزخانه در انباری ابزار اضافی و ترازوها در ایوان شرقی وسایل چای مانند سماورها و قوری  و... وجود داشت.

دوست داشتم بدانم این موزه که می گفتند موزه خصوصی است. متعلق به چه کسی می باشد..کنجکاو  شدم، و از راهنمای موزه پرسیدم ببخشید این موزه از چه سالی افتتاح شده و متعلق به چه کسی است؟ راهنما که میدانست من با کویرنوردها آمده ام  با احترامی خاص گفت: از سال 1386 افتتاح شده و مسئول موزه آقای اسدی مقدم هستند.  باز هم کنجکاو شدم و پرسیدم عذر میخوام اسم کوچیک ایشان چیه؟ راهنما گفت اسم کوچکشان حسین است.

همینکه متوجه شدم اسم او حسین است، با خود گفتم احتمال زیاد این همان حسین 59 است که آن سال با او آشنا شدم و این وسایل، همان اشیایی است که  نباید برای خرید و فروش در بازار قرار گیرد.به راهنما گفتم میتوانم ایشان را ببینم؟ راهنما گفت: بله اما باید صبر کنید زیرا  آقای اسدی الان در مدرسه هستند و دارند تدریس می کنند.من هم که ذوق و شوق دیدن ایشان را داشتم صبر کردم بعد از یک ساعت، شخصی  وارد موزه شد و راهنما سریع پیش او رفت و گفت آقای اسدی این آقا منتظر شما هستند.

تافهمیدم ایشان مسئول موزه هستند طرفشان رفتم  و سلامی به ااو کردم و گفتم سلام حسین آقا

آقای اسدی از ظاهرش مشخص بود مرا نشناخته. گفت ببخشید شما؟

من  گفتم؟ یادتونه تو این اتاق این اشیاء موزه رو نگه میداشتی؟ یادته میگفتی نباید این وسایل تو بازار خرید و فروش بشه؟ آقای اسدی گفت ببخشید نشناختم !!

یه لحظه شک کردم حسین همون نوجون 59 هست.سعی کردم واضح تر توضیح بدم و گفتم سال1359.  اومدم خونه ای که جنب این موزه بود. شما بودید دیگه؟ شما گفتی این خونه پدر بزرگمه. من رو آوردی تو این خونه و عکسهای فراوانی از خونه گرفتم.بالا پشت بوم  این خونه چند کبوتر داشتید؟ به من این کبوترا رو  نشون دادید.

آقای اسدی تو فکر فرو رفت و لحظه ای بعد لبخندی زد و گفت یادم اومد چون تنها کسی که خانه را نشانش داده بودم یک نفر بود.اون سال اولش با شک و تردید نمیخواستم راهتون بدم چون نمیشناختمتون.

بعد از اینکه کامل همدیگه رو شناختیم، تو آغوش هم رفتیم.

 

از همان سالی که این چهره را دیدم متوجه شدم او آینده درخشانی خواهد داشت و برای همین خیلی علاقه داشتم  دوباره آقای اسدی را ببینم و توفیق شد ایشان را دوباره در همان مکان قبلی زیارت کنم. ای کاش همه مردم به بنا ها و اشیائ قدیمی به دید یک ثروت فرهنگی و ثروت ملی  و توریستی نگاه کنند و به قول همان نوجوان کوچک در بازارها خرید و فروش نشود.

 

به شما پیشنهاد میکنم  اگربه خراسان جنوبی شهرستان بشرویه رفتید حتما از این موزه دیدین فرمایید





 


 

ساختمان پزشکان غرب پرست!!!

آیا تا کنون کتب های مربوط به طب اسلامی را خوانده اید؟ آیا سخنان بزرگان ما را در این کتابها مطالعه کرده اید؟ آیا سفارش های اسلام درباره جلوگیری از بیماریها را اجرا میکنید؟

بسیاری از دکترهای ایرانی، که  در غرب تحصیل کرده اند و معمولا اکثریتشان  در زمینه داروهای گیاهی و طب اسلامی و سنتی کم اطلاع و یا بی اطلاعند این داروها را رد میکنند و یا سفارش نمیکنند. البته این کوتاهی از خود مردم هم بوده که اطلاع درستی از این طب ندارند. به طوریکه خیلی از درمان هایی که به راحتی میتوان به وسیله یک گیاه دارویی بدون عوارض، (هرچند  با مدت زمان طولانی) انجام گیرد ولی بوسیله داروهایی که در آن مواد شیمیایی به کار برده می شود انجام میپذیرد. این موجب میشود گاهی اوقات برای درمان عوارض آن دارو، دارویی دیگر تجویز گردد.


این عده از دکترهای مدعی و فقط معتقد به داروهای خود، هیچ تمایلی به شنیدن  و اجرای طب اسلامی ندارند، تا لحظه ای که استاد های غربی شان از آن طرف دنیا راهکاری جدید برای درمان و یا راهکاری برای پیشگیری و درمان مرضی را بدهند وهیچ دستوری بجز دستور آنان را اجرا نمیکنند .این پزشکان از این نکته مهم غافلند و نمیدانند استادهای غربیشان بیشتر اطلاعات و نتیجه ها را از طریق کتابهای طب اسلامی و همان سفارش بزرگان، امامان و طبیبان اسلامی کسب کرده اند.

به طور مثال چند وقت پیش در رادیو شنیدم که دانشمندان خبر ازپی بردن به ضرر خوردن تخم مرغ   اشاره کردند واشاره کردند اگر آن را با پیاز بخوریم آسیب آن برطرف می شود.

باید درباره این نتیجه به دانشمندان غربی تبریک بگوییم!! ولی لازم است این را بدانند که صدها سال پیش در کتب اسلامی  و طب اسلامی به این مسئله اشاره شده بود. و یا درباره خوردن پنیر   پيامبر اسلام فرمودند پنير و گردو هر يك به تنهايى مضرند، اما اگر با هم خورده شوند مفید و نافع مى گردند.
حالا بايد بدانيم چرا گردوى بدون پنير مضر است  و باصطلاح روايات مكروه است؟ پنير سرشار از كلسيم است و گردو نيز داراى فسفر است با توجه به اين دو مقدمه معلوم مى گردد كه بايستى پنير را با گردو خورد زيرا: ((كلسيم و فسفر دو ماده با ارزش و بسيار عالى است و اين هر دو در صورتى كه با هم وارد شوند هيچكدام بيهوده دفع نمى شوند،زیرا کلسیم برای هضم شدن نیاز به فسفر داردو اگر بدون گردو بخوریم از فسفر مغز گرفته میشود(کاسته میشود) و برای هضم به کمک پنیر می آید پس باید پنیر و گردو را باهم بخوریم.

من همین دو مثال را برای شما زدم. لطفا برای درک بیشتر مطلب به کتابهای مربوط به طب اسلامی چون طب الکبیر مراجعه کنید طب های اسلامی ما تا حدود بسیاری کامل بوده است و آن برگرفته شده از سخنان پیامبر و ائمه اطهار و دیگر بزرگان اسلامی می باشد که صدها سال پیش این مطالب را عنوان کردند ولی هم اکنون برخی از دکترهای غیر سنتی آن را فهمیده اند و معلوم نیست که چرا منتظر دستور دانشمندان غربی هستند تا  این نکات را از زبان و قول آنان به ما منتقل کنند. انگار مطلب از دهان آنان خیلی شیرین است!!!


من نمیخواهم داروهای موثر این زشکان را انکار کنم. بله خیلی از این داروها موثر است ولی نباید آن را کامل و مطلق به اسم خود تمام کنند و طب اسلامی را به نام خود تمام کنند

البته بماند که خیلی از کتب با ارزش  ما در این رابطه و یا موضوعات دیگر توسط مغولهای وحشی  کاملا از بین رفت. چه بسا خیلی ازدرمان هایی که هنوز دانشمندان وطبیبان حال  که موفق به کشف آن نشده اند، خیلی وقت پیش کشف می شد.

 

آندم که مرا جریمه کردند

یک روز پر جریمه

 صبح از خواب بیدار شدم  در حین شستن دست و صورت، داشتم کارهایی که باید در طول روزانجام بدم رو مرور میکردم. یادم اومد که باید امروز قسط  وامی که از یکی از موسسات قرض الخشنه( ببخشید اشتباه تایپی بود) قرض الحسنه رو که گرفته بودم پرداخت کنم بعدش هم باید پیگیر صدور کارت المثنی  ملی باشم.سوار ماشین شدم  و اول به سمت بانک حرکت کردم.به میدون کاج که  رسیدم، دنبال جای پارک میگشتم مگه تونستم پیدا کنم؟ هر چی به این در و اون در زدم جایی برای پارک کردن پیدا نکردم تا اینکه مجبور شدم گوشه میدون پارک کنم.وارد قرض الحسنه شدم و منتظر موندم تا نوبت من بشه  همین که شماره من توسط دستگاه اتوماسیون خونده شد به سمت باجه مربوطه رفتم و دفترچه و اون قسط رو دادم به صندوق دار .صندوق دار نگاهی به دفترچه کرد، و بعدش نگاهی به کامپیوتر .و گفت شما که یک قسط پرداخت نکردی؟!! من هم تعجب کردم وبا حیرت گفتم چی؟پرداخت نکردم؟ چطور ممکنه؟ اشتباه نمیکنید؟

مسئول باجه  هم برا اینکه من رو توجیه کنه مانیتور و دفترچه ام رو رو به من برگردوند و گفت ببین نه تو کامپیوتر ثبت شده نه تو دفترچت.

 بعدش رفت پروندم رو باز کرد و دید قبضی از ماه قبل که پرداخت کرده باشم تو پروندم نیست.

من کمی تامل کردم و متوجه شدم ماه قبل فراموش کرده بودم قسط  رو پرداخت کنم. مسئول باجه گفت: باید 7400 تومان اضافه تر پرداخت کنی. من که از این مسئله شاکی شدم گفتم این چه وضعشه این همه جریمه باید بدم؟ مسئول باجه قانون و تعهدی که اول امضاءکرده بودم  رو مطرح کرد و دهن من رو بست. خلاصه اون جریمه رو پرداخت کردم و ازموسسه اومدم بیرون. میخواستم سوار ماشین بشم که چشمم افتاد به برگه ای که زیر برف پاک کن گذاشته بودند.آروم برف پاک کن رو بلند کردم و برگه رو برداشتم.آره درست حدس زده بودم، برگه جریمه بود که مامور راهنمایی رانندگی 13000 تومان، تپل من رو جریمه کرده بود. نمیدونستم چی بایدبگم، با عصبانیت زیاد سوار ماشین شدم و در ماشین رو با شتاب بستم و به سمت محل صدور کارت ملی حرکت کردم تا ببینم مراحل مورد نیاز برای صدور کارت  المثنی  ملی چیه.

بعد اینکه به ان محل رسیدم ،رفتم قسمت صدور کارت، سلامی کردم و درخواستم رو دادم مسئول کارت ملی مدارک لازم رو گفت، من هم خیالم راحت شد که همه مدارک رو آورده بودم.

تا میخواستم مدارک رو در بیارم مسئول گفت: باید هزینه 10000 تومان هم به بانک و فلان شماره حساب بریزی.

من که دیگه داشتم جوش می آوردم با ناراحتی رفتم و اون پول رو ریختم به حساب مربوطه. بعد از اتمام کار دوباره به خانه برگشتم بعد از نماز و ناهار رفتم توی اتاق تا بگیرم بخوابم. در خواب عمیق و شیرینی فرو رفته بودم که این شیرینی  خواب خیلی زود خاتمه پیدا کرد، چون خوابهای عجیب غریبی آرامش من رو گرفته بود. الان هر چی فکر میکنم که چه خوابی بود نمیتونم براتون وصفش کنم.

در حین دیدن خواب های ترسناک بودم که ناگهان از خواب پریدم و دیدم دارن زنگ میزنند. به طرف آیفون رفتم  و دیدم پستچی محلمون پشت دره. هر وقت اون رو میدیدم خوشحال می شدم چون همیشه  نامه هایی با خبرهای خوب  می آورد. بدون اینکه آیفون رو بردارم، سریع لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین .با پستچی سلام علیکی کردم و بعد از خوش و بش های همیشگی نامه رو در آورد من هم که نظاره  گر دستهای پستچی و اون نامه بودم بهش گفتم: نامه از کجاست؟خوش خبر باشین. پست چی  گفت: نه هادی خان تو این یکی بد شانسی آوردی همه نامه هات یا گواهینامه بود یا جایزه رادیو معارف ، یا کارت عروسی و یا پاسپورت اما این یکی  عکس یادگارییه که مسئولین راهنمایی رانندگی از تو وماشینت گرفتن.


من که دیگه خیلی عصبانی تر شدم با کلافه گی  گفتم: وای باز هم جریمه!!!!!!!

خلاصه برگه جریمه  رو گرفتم و به خونه برگشتم دوباره  توی اتاقم رفتم  و روی تخت دراز کشیدم و داشتم به این فکر میکردم که امروز چقدر جریمه شدم. داشتم حساب و کتاب های اون روز رو می کردم داشتم فکر میکردم کی برم این جریمه هارو پرداخت کنم، که در خوابی عمیق فرو رفتم.

بله درسته در این دنیا  دست از پا خطا کنی عکست رو میگیرن و این عکس ضبط میشه تا اگه اعتراض داشتی این عکسها رو  بهت نشون بدن. هر چند من میدونستم  در فلان تاریخ در میدان انقلاب به خاطر عجله ای که داشتم وارد طرح ترافیک شدم و به خاطر منافع  شخصی قانون رو زیر پا گذاشتم، اما اگر دوربین ها از من عکس نمیگرفتند قبول کردن این  خطا از جانب من غیر ممکن بود و یا من این مسئله را فراموش کرده بودم و به یاد نمی آوردم.

پس دلیل گرفتن عکس و فیلم از دنیا توسط ملائکه همینه

و ای کاش قبل از اینکه می خوابیدم و در فکر خطاهایی که کرده بودم این جریمه ها را پرداخت میکردم (هر چند میدونستم بعد از خواب باید برم این پول هارو پرداخت کنم و یا کسی دیگر هست تا این جریمه هارو پرداخت کنه)، اما هستند کسانی که در خواب ابدی فرو میرن و جریمه های دنیوی خودشان را پرداخت نمیکنند  و میگذارند  در دنیایی دیگر که خیلی تاوان پرداخت جریمه ها مشکل تر است. به قول معروف باید به حسابمون رسیدگی کنیم، قبل از اینکه به حسابمون برسند.