خانم میترا حجار به جمهوری اسلامی ایران خوش آمدید!

این مطلب  طنز نیست و از وبلاگ غریو دل به آدرس http://www.ghariv65.blogfa.com   خدمتتان ارائه میگردد:

این تصویر میترا حجار است که متاسفانه مجبور به ویرایش آن شدند.

چندی پیش متوجه شدیم میترا حجار از هنرمندان خبره کشورمان پس از سه سال دوری از دوربین های جمهوری اسلامی ایران و مأنوس شدن با دوربین های امریکا و حضور در جشنواره  لس آنجلس با بدن نیمه برهنه، دوباره به ایران بازگشت و در سریال "گمشده" در شبکه یک سیما با حجاب کاملا اسلامی به ادامه هنر نمایی هایش پرداخت، جا دارد اینجا یک دست مریزاد اساسی به مسئولین محترم بگوییم چرا که به نحو احسنت از او استقبال نمودند!

ادامه نوشته

نگاتیو سوخته


منشور کورش

زمانی که منشور کورش را   به ایران آوردند برخی وطن فروشان  وتلویزیون های غربی  از روی حسادت و اینکه بعد از سالها در این دوره منشور به ایران آورده شد، شروع به تخریب  دولت کردند.

زمانی که آقای احمدی نژاد چفیه را به گردن کورش نمادین  انداخت بعضی انتقاد و برخی دیگر این کار را تحسین کردند برخی از دشمنان و وطن فروشان در برنامه های ماهواره ای نه منتقد این کار شدن  ونه این مسئله را تشویق کردند بلکه شروع به تخریب و بی  احترامی به دولت   و از همه مهمتر چفیه را مورد حتک حرمت قرار دادند.

یکی از این برنامه ها پارازیته که در یکی از کشور های غربی آماده می شود و همیشه ادعای حرف حساب زدن میکنه اما هدف اصلیش تخریبه آن هم تخریب بی منطق. 

این هنرنمایی و حقه بازی آنها به گونه ای است که هر کس  که کوچکترین پینوکیو  بازی را از خودش دربیاره حقه گربه نره و روباه مکار که به نظر من دو مجری پارازیت هستند  رو میخوره.

پس به قول هادی خان : گربه نره و روباه مکار 20-10 سال پیش مُردند. به فکر حقه نخوردن از گربه نره و روباه مکار حال باشید


ما هم برا اینکه حد و اندازشون رو، نسبت به منشور کورش  بهشون بگیم این تصویر رو  خدمتشون تقدیم میکنیم


 
 
 
 
(البته من بارها گفتم جواب تخریب کردن رو اینجوری میدم)
اینها(وطن فروشان) لیاقتشان آفتابه کورش است نه منشور
 
 

 
همیشه و همه جا کورش کبیر ومنشور آن پاینده باد. 

خاطره تاس کبابی

کلاس دوم راهنمایی که بودم  میخواستم از خانه به طرف مدرسه حرکت کنم.  تا بند کفشم رو بستم مادرم سریع اومد دم در و طبق معمول  بهم خوراکی داد این بار خوراکی پسته و گردو بود  من پسته و گردو هارو ریختم توی جیبم و به سمت مدرسه حرکت کردم.

زنگ اول ریاضی داشتیم .آقای فرجی  که معلم ریاضی  خیلی خوبی بود، بهم گفت هادی خان بیا پای تخته برای حل تمرین. منم بلند شدم و با کتاب ریاضی رفتم جلو .در حین حل تمرین بودم  که آقای فرجی متوجه اشتباه من در حل شد و میخواست با مثالی مرا متوجه اشتباهم کند



آقا فرجی گفت: هادی خان  توی جیبت چیه؟ هرچی هست دربیار ببینم!

منم که یاد خوراکی  های مادرم افتادم سریعا دست کردم تو جیبم و چند پسته در آوردم و گفتم آقا اجازه پسته هست

آقا فرجی گفت: خوب حالا بذار تو جیبت

من هم با کمی فکر، متعجب و متفکر از اینکه آقا معلم میخواد چی کار کنه گذاشتم تو جیبم  وآقا فرجی گفت حالا میتونی  پسته در نیاری و  چند تا گردو بیاری بیرون؟

منم که دلقک بازیم دوباره گل کرد گفتم آره میشه و سریع گردو هارو رو کردم  و گفتم آقا بیا اینم گردو 

این مسئله موجب ترکیدن کلاس و از اون  مهمتر خنده های آقای فرجی شد.