امروز به من ماموریت سنگینی داده شد. بهم گفتن باید انباری خونه  رو مرتب کنی.اولین کاری که کردم رفتم سراغ گنجه. هفت هشت سالی بود که درش باز نشده بود.گرد و غبار گنجه رو گرفتم و بعدش در اون رو باز کردم. تمام وسایل رو از گنجه آوردم بیرون تا تمیز کنم. واقعا چه چیزهایی ازش در آوردم . ترازوی قدیمی، گلابدون بی بی، قلیون بابا بزرگ، پوتین , و لباس های زمان جبهه بابا ، لباسهای پنج سالگیم و چیزهای پر خاطره دیگر.

اما میان این همه وسیله چشمم افتاد به یک لامپ چراغ خواب .لامپی  که داخلش تمثال حضرت امام (ره) قرار گرفته شده بود و با روشن شدن چراغ، این تمثال هم روشن میشد. این لامپ مربوط به دهه شصت بود که برای نگه داشتن نام امام و ارزشهایشان نیز استفاده می شد.

همینطور که به این لامپ و تمثال نگاه میکردم در فکری عمیق فرو رفتم همه یاد و خاطره ها در ذهنم تداعی شد.اما یاد  اتفاقاتی هم افتادم .حتک حرمت هایی که به امام(ره)  از بدو انقلاب تا کنون  شده بود.

نگاهی به گنجه کردم و گفتم:این تمثال امام که  سهل است نمیگذاریم  ارزشها و آرمانهای ایشان را در موزه یا گنجه قرار دهند.سریع این لامپ روبه اتاقم بردم  گرد و غبارش رو گرفتم و به عنوان نماد توی اتاقم قرار دادم، تا  همیشه جلوی چشمم باشه و بدونم همیشه و همه جا  راه امام رو ادامه بدیم شعار پیرو خط امام را بیخودی و بیجهت ندهیم  بلکه از عمق وجود تابع باشیم.